حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود
حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود
حالت و کیفیت دلشده. غمزدگی. پریشانی و اضطراب، عاشقی. عشق: مردمان گویند این دلشدگی چیست بر او این قضائی است بر این سر که ندانم چه قضاست. فرخی. در دلشدگی قرار می دار صبری بستم بکار می دار. نظامی. غم داد دل ازکنارشان برد وز دلشدگی قرارشان برد. نظامی. ، دیوانگی. جنون. (ناظم الاطباء). خلفه. تعتﱡه. عتاهه. عته. (ع / ع ) . (منتهی الارب). معتوهی، حماقت. نادانی. (ناظم الاطباء)
حالت و کیفیت دلشده. غمزدگی. پریشانی و اضطراب، عاشقی. عشق: مردمان گویند این دلشدگی چیست بر او این قضائی است بر این سر که ندانم چه قضاست. فرخی. در دلشدگی قرار می دار صبری بستم بکار می دار. نظامی. غم داد دل ازکنارشان برد وز دلشدگی قرارشان برد. نظامی. ، دیوانگی. جنون. (ناظم الاطباء). خُلفَه. تَعَتﱡه. عَتاهه. عته. (ع َ / ع ُ) . (منتهی الارب). معتوهی، حماقت. نادانی. (ناظم الاطباء)